جدول جو
جدول جو

معنی گران خسب - جستجوی لغت در جدول جو

گران خسب
آنکه دیر به خواب رود و دیر بیدار شود، گران خواب، برای مثال صبح گران خسب سبک خیز شد / دشنه به دست از پی خون ریز شد (نظامی۱ - ۳۵)
تصویری از گران خسب
تصویر گران خسب
فرهنگ فارسی عمید
گران خسب
دیر بخواب رو. دیررونده به خواب:
صبح گران خسب سبک خیز شد
دشنه به دست از پی خونریز شد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
گران خسب
آنکه دیر بخواب رود و دیر بیدار گردد گران خواب: صبح گران خسب سبک خیز شد دشنه بدست از پی خونریز شد، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گران خو
تصویر گران خو
بدخو، ناسازگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران سر
تصویر گران سر
متکبر، خودخواه، خودسر، مغرور، مست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران خیز
تصویر گران خیز
آنکه دیر از جا برخیزد، دیرجنب، برای مثال از گران خیزان خواب صبح فصل گل مباش / می رسد خوابی که بیداری فراموشت شود (رضی دانش - لغتنامه - گران خیز)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران دست
تصویر گران دست
ویژگی آنکه کاری را به کندی انجام دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گران جسم
تصویر گران جسم
سنگین، سنگین وزن، کنایه از بیمار یا سال خورده که زمین گیر باشد، گران تن
فرهنگ فارسی عمید
(گِ)
کنایه از مخالف و ناساز و بر این قیاس گران بودن خوی:
از بس که تو را خوی به عشاق گران است
بیقدر متاع سر بازار تو جان است.
شیخ العارفین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ دَ)
کنایه از کسی است که کارها را بسیار دیر و به تأنی و درنگ کند. (برهان). کسی که کارها را بدیر کند و این مقابل سبک دست است. (آنندراج) :
مهترند آنچه زآن گران دستند
کهترند آنچه زآن سبکپایند.
مسعودسعد.
تو نکوتر کسی ایرا که سبک دست تری
خیز و برهان ز گران دستی اغیار مرا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(گِ جِ)
گران تن. وزین. سنگین. عظیم الجثه، کسی که گرانی در جسم او پدید آید بر اثر بیماری
لغت نامه دهخدا
(گِ خوا / خا)
کنایه از مردمی است که دیر به خواب رود و دیر هم بیدار گردد. (برهان) (انجمن آرا). آنکه خوابش سنگین باشد و دیر بیدار گردد. (آنندراج) :
امروز منم روز فرورفته و شب خیز
سرگشته از این بخت سبک پای گران خواب.
خاقانی.
چیست بدیوان عشق حاصل کارم جز اشک
عمر سبکپای گشت بخت گران خواب شد.
خاقانی.
مرغ گران خواب تر از صبحگاه
پای فلک بسته تر از دست ماه.
نظامی.
ز دست بخت گران خواب و کار بی سامان
گرم بود گله ای رازدار خود باشم.
حافظ.
این بخت گرانخوابم بیدار شود روزی
وین دولت سرمستم هشیار شود روزی.
حافظ.
رخسارۀ گلرنگ تو هر دم به هوایی است
چون چشم گران خواب تو بیمار نباشد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
به معنی گران پای. (آنندراج). دیربلندشونده و سخت از جای برخیزنده:
اگرچه شیرپیکر بود پرویز
ملک بود و ملک باشد گران خیز.
نظامی.
از گران خیزان خواب صبح فصل گل مباش
میرسد خوابی که بیداری فراموشت شود.
رضی دانش (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ سَ)
متکبر و مدمّغ. (از برهان). کنایه از جاهل و متکبر. (آنندراج) :
اگر خسیسی بر من گران سر است رواست
که او زمین کثیف است و من سماء سنا.
خاقانی.
، صاحب لشکر و سپاه انبوه که او را سپه سالار نیز خوانند. (برهان) ، مست. مخمور. (از آنندراج) :
در قصب سه دامنی آستئی دو برفشان
پای طرب سبک برآر ارچه ز می گران سری.
خاقانی.
شاه گران سر ز می خوش اثر
باد و مباداش گرانی بسر.
امیرخسرو (از آنندراج).
، غضبناک. خشمین. خشمن. رنجیده خاطر. آزرده خاطر:
شاه است گران سر ارچه رنجی
زین بندۀ جان گران ندیده ست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
گران تن تنومند آنکه جسمی گران دارد گران تن، وزین سنگین، کسی که گرانیی در جسم او بر اثر بیماری پدید آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران خواب
تصویر گران خواب
آنکه خوابش سنگین باشد و دیر بیدار گردد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که کار را بتانی و کندی انجام دهد مقابل سبک دست سبک پای: مهترند آنچه زان گران دستند کهترند آنچه زان سبک پایند. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران خسبی
تصویر گران خسبی
دیر بخواب رفتن گران خوابی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه خود را برتر از دیگران داند متکبر مغرور: اگر خسیسی برمن گران سر است رواست که او زمین کثیف است و من سما سنا. (خاقانی)، صاحب سپاه انبوه سپهسالار، مست و مخمور: در قصب سه دامنی آستیی دو برفشان پای طرب سبک برآرا زچه زنی گرانسری. (خاقانی)، خشمگین غضبناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران سر
تصویر گران سر
((~. سَ))
متکبر، خود خواه، گران مغز
فرهنگ فارسی معین